پرهام نازنینم فرشته زندگیمونپرهام نازنینم فرشته زندگیمون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

پرهام عادلی

اولین قدمها و اولین کلمات و شیطونی های پرهام

1393/11/2 16:43
نویسنده : مریم
1,601 بازدید
اشتراک گذاری

قبلنا سابقه چند قدم رو داشتی ولی شروع راه رفتنت 31شهریور بود من بیرون بودم برگشتم. ماماما گفت که راه افتادی چقددددر بانمک بودی اولین روزها مثل ربات راه میرفتی دستهات مستقیم جلو بود تا افتادنی چیزیت نشه. من که فکر میکنم راه رفتن یکی از مهمترین نقطه های عطف زندگی کودکه. اون موقع است که فکر میکنی نی نی ات دیگه حسابی بزرگ شده. از وقتی راه میری دیگه سرعت شیطونی هات و به هم زدن خونه شتاب گرفته فقط چند دیقه کافیه که یه خونه مرتب رو شدید به هم بریزی کابینت آشپزخونه و قابلمه ها و قاشق ها و  درایورا و..... بالا رفتن از میز و مبل و صندلی فعلا بزرگترین سرگرمیت هستند.

یادم نیست کی اولین کلمه ات رو گفتی و چی بود ولی تقریبا همزمان با راه رفتنت بعضی کلمات رو گفتی خیلی وقته وقتی تشنه ای می گی "آبو" وقتی گرسنه ای میگی "قاقا" یا "هام". گاهی نصف شب پا میشی و گریه میکنی و میگی "دیر" یعنی شیر تا جایی که خاطرم میاد این کلمات رو میگی ماما، بابا، آبو (آب)، قاقا، هام، نی نی، گل، ماه، مو (موز)، دردر، جیش ،دودو(جیشر)خجالت،عموم(حموم)،جیز(لامپ و بخاری و قابلمه و هرچیز ترسناک)،آدی(آقاجون من)،آیی(دایی و آرینا)، عمه، عمو، آدو(آتوسا)، آیان(شایان)، بَ(برگ و برف)، آدی(ساعت)، ابی (هاپو) و دودو(جوجو)

جای برف پاککن و  چراغهای ماشین رو کامل بلدی تقریبا هر روز با بابا دردر داری یه روز نری بیرون انقدر میری پشت در و دردر میگی...

اینجا هم یاد ایام کردی و مستقل می خوای سوار روروئکت بشی


عاشق اون لبخندت و برق شیطونی تو چشماتم


 


تا همین چند وقت پیش تا در یخچال رو باز میکردم نمیدونم چجوری ایکی ثانیه ای خودت رو میرسوندی و کنجکاوی هات.... و دیگه نمیشد بست.خدا رو شکر کشفش کردی تموم شد دیگه کمتر کنجکاوی. فعلا درگیر چای سازیچشمک


اینم از صعودت به میز آرایش البته کشوها و وسایلش هم از دستت در امان نیستن شاید روزی 5-6 بار توسط شما خالی و جابجا و قرو وقاطی میشن و توسط مامان مرتب.


از یکسالگیت دیگه شیر گاو جایگزین شیر خشک شد و راحت هم طعمش رو قبول کردی و تا ظرف شیرت رو میبینی میگی بابا دردر و  تا عمو لبنیاتی رو میبینی میگی عمو دیر(شیر)

 


معمولا نی نی ها عاشق تبلیغات بازرگانی تلوزیونن. وقتی خیلی کوچکتر بودی جذب تبلیغ دستمال توالت  tenoبودی تا خرسش رو میدیدی هیجان میکردی جیغ میکشیدی دومین تبلیغ مورد علاقه ات هم اینه



وقتی خوابی انقدر شیرین و معصومی که میشه ساعتها نگات کرد و خسته نشد

اینجا ملافه بالش محبوبت رو شستم از بین لباس خشکها پیدا کردی همینجور خالی سرت رو گذاشتی روش. خیلی به این بالشت تعصب داری کوچکتر که بودی تا میخواستم سرم رو بذارم روش چنان حمله می کردی و موهام رو میکشیدی که نگو، بعدها فهمیدم به خاطر حس مالکیتهدلخور




تا میشینم پای لپ تاپ دگمه رجکت دی وی دی اش رو کشف کردی زود میای باز و بسته اش می کنی


چه پروژه ای بود پروژه غذا خوردنتخستهخستهخسته چقدر بد غذا بودی بالاخره با هزار دوز و کلک و پشتکار موفق شدم جشنجشنجشن

از نت برات کلیپهای کارتونی شعرهای کودکانه انگلیسی  زدم. خیییلی دوستشون داری تا سرت گرم دیدنشونه  من هم از فرصت استفاده میکنم و غذا و میوه ات رو برات میارم گاهی خودت کنترل رو میاری و میگی "ماما نی نی" یه ترانه داره too ti taa که محبوترین ترانه ات هست گاهی که هواشو میکنی می گی"تو تا"

داری نی نی هات رو میبینی و انار" محبوبترین میوه" ات و موزت رو  میخوری.

و حالا پاپ کورن

 

و سوپی که با قاشق نخوردی ریختمش تو غذاساز و دادم تا شاید با لیوان بخوری که خوردی

 


این هم از فتح میز غذا خوری


 


یکی از سرگرمیهات مخصوصا موقع غذا خوردن اینه که باقاشق چیزی رو بر داری و بریزی تو یه ظرف دیگه.یه نمونه اش شکر بازیت تو این عکس.

صبح بیدار شدی و با پوشک پر جیش چشمکهوای کلیپ های کارتونی ات (نی نی هات) رو کردی


میری کناره های مبل و با هیجان و خنده بالا و پایین می پری که ما رو بترسونی خستهخستهخسته یعنی اینکه داری می افتی بعد یا هیجان میری طرف دیگه اش و هی تکرار میکنی . یکی از شادترین و محبوبترین سرگرمیهاته.زیبازیبازیبا


تازگیها یه عادتی پیدا کردی عجیب، اینکه از صدای آبمیوه گیر و جارو برقی و لباسشویی میترسی و گریه می کنی با انگشت نشون میدی و از دور میگی "جیز،جیز" . تعجب میکنم قبلنا با صدای سشوار و جارو برقی به خواب میرفتی و با ذوق لباسشویی رو تماشا میکردی. اینجا آروم آروم نزدیک آبمیوه گیر بردمت و تو هی میگفتی جیز جیز بعد سرگرم بازی  شدی شاید ترست بره.

از هر چی می ترسی و یا هرچی که داغه قابلمه ها و بخاری و چای ساز همشون برات اسمشون جیزه.

و قابلمه بازیت

و برج سازی

وقتی خاله فریبات خبر داد که با آرتا میان خونمون ذوق کردم و با خودم فکر میکردم که به به دو تا نی نی هم سن با هم جور میشین و بازی می کنین ولی زهی خیال باطل!!! سر اسباب بازیها چه با نمک دعوا می کردین آرتا هرچی ور میداشت یه یه دفه تو میخواستی و خلاصه جیغ و داد خیلی بانمک بودینبوسبوسبوس



عاشق حمومی گاهی که هوس می کنی میری کنار در حموم و میگی "عموم" هر وقت هم حوله می بینی می گی "عموم"

انقدر بدم میاد از پسرهایی که تو خیابون تک چرخ میزنن فکر کنم اونا هم بچگیشون از همین حرکت شروع کردن خدا بدادم برسهزبان

مهندس کوچولی من

بابا همش نگران بود پریزارو دستکاری کنی برا همین همشون قفل کودک مطمئن دارن غیر از این پریز تلفن که از دست تو آرامش نداره.

این یکی دیگه به عقل جن هم نمیرسه خندونک

و سوراخ پیچ باند سینمای خانواده که توسط شما سیم دار شده

و سیم رابط گوشی که چه زیرکانه با یه سوراخ  تو جارو برقی مچ شده متفکر

 و صبح روز جمعه که صبح هاش بیدار میشی و می بینی بابا خونه است و تو و  اینهمه خوشبختی محاله!!!

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)