تولد یکسالی
پسرم اولین باری که دیدمت چقددددددددددددددر ضعیف و بی پناه بودی از اینکه تو شرایطی بودیم که مجبور بودیم چند روز تو بیمارستان تو اون سرو صدای اتاق نی نی ها بدون آغوش آشنا بمونی چقققققددددددددددددر دلم می سوخت سال اول سال خیلی سختیه ولی تو از همه این سختی ها و ضعف ها گذر کردی و یه کوچولوی تقریبا محکم شدی شاید هیچکس به اندازه پدر و مادر سالگرد تولد یکسالگی رو درک نکنه میدونم که نی نی ها هنوز خیلی کوچیکن که تولد یکسالگیشون رو متوجه باشن این جشن بیشتر جشن من و محمد بود. ماه رمضان بود و افطار رو رفتیم بیرون و جشن تولدت رو تو ویلا بودیم. انشالله که سالهای عمرت پر از شادی و برکت باشه و خدا عمری بهمون بده که شاهد بزرگ شدنت باش...
نویسنده :
مریم
20:06